![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
حـضـرت آیـنـه در خانه پـیـمـبـر دارد خوش به حال پدری که علی اکبر دارد دست این طایفه از عـرش فـراتر رفته پـسر ارشـد این خـانه به حـیـدر رفـتـه مـاه، بـاران سـتاره به فـلـک میریـزد از گل خـنـدۀ اکـبر چه نـمک میریزد چـقَــدَر نـسـل اسـد شــیــر دلاور دارد کعبه شک کرده و میخواست ترک بردارد نفس باد صبا مشک فشان شکل گرفت روز میلادت علی روز جوان شکل گرفت پسر حضرت خورشیدی و چون ماهی تو گـاه پـیـغــمـبـری و گـاه یـدالـلـهـی تـو سـاحـل امـنی و دریـا به شـما رو بزند کـوه جا دارد اگـر پیـش تو زانـو بـزند آنقدر نور پیمبر به تو واصل شده است فکر کردیم که قرآن به تو نازل شده است در ازل دور تو گشتیم که حج ساخته شد ذوالفقار از خم ابروی تو کج ساخته شد قـامـتـت در دل عـبـاس قـیـامـت کـرده آسمان را به تـمـاشای تو دعـوت کرده تا که هستی دو قـدم پیـش پدر راه برو بیـشـتر در نـظـر باش پـسـر! راه بـرو پـدرت بیتـو یـقـیـناً کـمـری خــم دارد به خـودش آمـده و دیـد تو را کـم دارد باید از نـیزه و شمـشیر تو را جمع کند کار سختیست تو را بین عبا جمع کند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
هر دلی شیداست ایزد را، بگوید یاعلی هر که مجنون است سرمد را، بگوید یاعلی هر که مشتاق است احمد را، بگوید یاعلی هر که میخواند محمد را، بگوید یا علی یا عـلی گـفـتم عـلیِ اکـبـرش آمـد به یاد یا عـلی گـفـتم گـل پیـغـمبرش آمد به یاد یاد اکـبـر یـاد سـرمـد را به دلهـا آورد یـاد اکـبـر یـاد احـمـد را به دلهـا آورد یـاد اخــلاق مـحـمـد را بـه دلهـا آورد یاد عشق و شورِ بیحد را به دلها آورد مظهر خُلق لطیف و شور و احساس آمده خلقاً و خُلقاً به احمد اشـبـه الـنـاس آمـده کیست شِبه مصطفی، آنکه شبیه حیدر است کیست مجذوب خدا، آنکه ز نسل کوثر است کیست شاگرد حسن، نامش علیِ اکبر است کیست فرزند حسین، آنکه همان پیغبر است سیرت و صورت نبی را مثل و همسان است او ظاهر و باطن چنان ختم رسولان است او چون قلم در وصفِ او شعرِ خدایی میسرود رویْ احمد، مویْ احمد، خویْ احمد مینمود چون نقاب از چهرهاش دستانِ رحمت میگشود دل ز مادر، دل ز بابا، دل ز خِلقت میربود رویِ او میخواست از ایزد که چون احمد شود جسم او حـق داشت تا آئیـنۀ سرمد شود صاحب جود و کرامت در مناعت بینظیر سیرهاش تهذیبِ نفس و در اطاعت بینظیر بندهای پاک و مطهر در عبادت بینظیر راست میگویم که باشد در شجاعت بینظیر در ولادت بینظیر و در شهادت بیبدیل کیست او پور خلیل و کیست او اول قتیل در مصافِ او ندارد هیچکس تابِ قرار میشکافد از هجوم خود سپاهی بیشمار میدرَد شمشیراو هوهو کنان چون ذوالفقار تا بجنبد دشمنش، سرهاست که گردد شکار عزمِ میدان کردنش، والله چون عزم علیست شیوۀ جنگیدنش، بالذّات چون رزم علیست وقت میدان رفتنش، قلب فضا را میدرَد با قـدمهـایش دل بـابـای خود را میبرد تیربـارانِ حـرم را بر تنِ خود میخـرد آه، از آندم که روحش سوی جنّت میپرد جسمش از شمشیر و نیزه، إرباً إربا میشود تشنهلب جان میدهد، قربان بابا میشود رویِ زانو میکشد خود را کنار او حسین میشود پیـش سپاهی، بیقرار او حسین وای از قلب حزین و چشم خونبار حسین تا به حـالا کس ندیـده، دیـدۀ تـار حسین در میان هلهله خواهر به دادش میرسد آری آری یاریِ مـادر به دادش میرسد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
یک دشت گُل از چهرۀ او چیده میشد وقـتی که هـمـنامِ عـلـی نـامـیـده میشد بـا مـقـدمـش مـثـل رســولِ مـهـربـانـی باران رحـمت در جهـان باریـده میشد دشمن اگر آن لحظه… اِستغفار میکرد بیشک ز لطفِ بیحَدَش بخشیده میشد دیگـر نـیـازی بود بر خـورشـید وقـتی نورِ جمـالش بر جهـان تابـیـده میشد؟! از قامتش میشد نـبی را جستجـو کرد حـتیٰ اگر که صورتش پـوشـیده میشد تـیــغـی دو دَم در اِنـحــنـایِ اَبـروانَـش باهر رجزخوانیِ چشـمش، دیده میشد در مـعـرکه مـانـنـدِ پـیـکـارِ ابـالفـضـل طومارِ دشمن از زمین، پیچـیده میشد جولانِ شمشیر و عیارِ ضربِ شـستـش با ذوالفـقار و مرتضیٰ، سنجـیده میشد اکـبر اگر هـمراهِ سـاقی حـمله میکـرد از ریشه بیشک، دشمنش خشکیده میشد ایکـاش از دریـای لـطـفِ بیکـرانـش بر جان ما هم قـطـرهای نوشـیده میشد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
جلوۀ سیمای احمد گر که در تمثالِ اوست یعنی اینکه مثلِ جدش هر دو عالم مالِ اوست در سحرگاهان خدا داده گلی بر احمدش عالمی مجذوبِ حُسنِ نقشِ خط و خالِ اوست هم از اول در سرش شوقِ پَرِ پرواز داشت چون عمو تا بینهایت آسمان در بالِ اوست در نـبـردِ ظهرِ عـاشـورا به آغـوشِ بـلا ماه رفت و نالۀ خورشید در دنبالِ اوست مـعـجـزه میآفـریـنـد در صفِ کـربـبـلا خُلق احمد خوی حیدر هر دمی در حال اوست دل به امـواجِ بلا زد تا کـرانه پَـر کـشید ذوب گشتن در ولایت بهترین آمالِ اوست در مقامِ حضرتش این بس که با لطفِ خدا جمله اوصافِ نبی در طالع و اقبالِ اوست عاشـقا گر بهـره میجـویی برای آخرت بهرۀ دنیا و عـقبا مصطفی و آلِ اوست!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام زین العابدین علیهالسلام
ای خـالـق راز و نـیـاز عــاشـقـانـه در پیـشگـاه عـشق مـخـلـوقی یگـانه ای آسمان پیشانیات، ای ابر ای کوه سـجــادۀ تـو دشـتهـای بـیکــرانـه دارنـد در دسـتـانِ هـنـگـامِ قـنـوتـت گـنجـشکهـای بیشـمـاری آشـیـانه تسـبـیح میگـویی تمام خـلـوت شب با رودهـا با اشـکهـایت دانـه دانـه فرزند زمزم! کـیستی، اهل کجایی؟ در چشمهایت داری از کـوثر نشانه فریاد عاشـوراست موج پرچمی که وادی به وادی میبری بر روی شانه وقـتی که در حـال مـرور کـربلایی عـالم سـراسـر میشـود پـروانهخانه این بیت آخر با خودش دارد درودی بر مـادرت، آن شـهـربانـوی زمانـه
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام زین العابدین علیهالسلام
ناگهان پر میکشی دریا به دریا میروی آه ای ابـر کـرامت تا کجاها میروی... برنمیداری سرت را از بهشت سجدهگاه کس نمیداند که هستی یا ز دنیا میروی آنچنان لبریزی از شور مناجات و دعا کز حضیض خاک تا اوج تماشا میروی یک صحیفه نور مینوشد دلم تا با توأم من دلم میگیرد از این لحظهها تا میروی صبر کن ای چشم بیدار تماشا لحظهای آه، ما را هم ببر با خویش هرجا میروی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام زین العابدین علیهالسلام
آمـد از راه، امـامِ دگـری مـثـلِ عـلـی سر زد از خاک دوباره شجری مثلِ علی خانۀ حضرت ارباب شده رشگِ جنان نـور بارید ز رویِ قـمـری مثـلِ عـلی در مدیـنهست ولی کعبه طوافش بکند پُر شده گوشِ جهان از خبری مثلِ علی وارثِ چـارمِ پـیـغـمـبـرِ اسـلام رسـیـد نایبِ شـیـر خـدا بود سـرانـجـام رسیـد آبـرو یافت دوبـاره گل گـلـزارِ حسین رونق آمد به سـراپـردۀ بـازارِ حـسین بانویِ مُلکِ عجم، مادرِ با نام و نشان شده دلـبـاخـته و حافـظِ اسـرارِ حسین زینتِ سـجـده و سجّـاده رسيده ز افـق تا شود آیـنه دارِ گـل رخـسارِ حـسـین سر زد از خانۀ اربابِ وفا؛ نـورِ جلی آمده چونکه علیابن الحسین ابن علی آمده آنکه چنان شیرخدا بت شکن است مرد جنگیست و آمادۀ هر تن به تن است خطبهای خوانَد و او فاتحِ شامات شود بسکه مانند علی صاحبِ نطق و سخن است عَـلـَم کـربـبـلا بـا نَـفـَـسش بـاقی مانـد غیرت اللّه زمانهست عمویش حسن است از حسن یاد گرفته که شود باز صبور این علی ابن الحسینست پُر از شورِ نشور آمـده آنکه به هـر شیـعـه مـصّلا بدهد سیـنه چاکـانِ حـسین را تبِ بالا بدهـد آمده تا شـود اسطـورۀ هر گـریه کُـنی پایِ پـروندۀ هر سیـنهزن امـضا بدهد آمـده عــزّت اســلام شـود یــوم الابـد تا که بر سجده کـنان معـنیِ والا بدهد عـاشـقی را به گـمانم گُهـرِ ناب رسید وارثِ واقـعیِ حـضرت اربـاب رسید
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام زین العابدین علیهالسلام
قبل از تو عشق جرأت پیدا شدن نداشت اصلاً قنوت راه به تقوی شدن نداشت هرگز نـماز خلـق تمـاشا شدن نداشت قـرآن بیکـلام تو مـعـنا شـدن نـداشت با تو دوباره طلعـت کـوثر طلوع کرد آئـیـنـۀ عـبـادت حــیــدر طـلـوع کـرد ای مـقــتـدای گـریـۀ شـب زنـدهدارهـا دسـتت امـیـد سـفـرۀ هـر چـه نـدارها داریـم از صـحـیـفـۀ تو سـایـه سـارهـا یـادت نجـات بخـش هـزاران هـزارها ای ابـرهـا مـطـیـع دعــای غـلامـتـان باران چه قـابل است به پای غلامـتان دنیا هـنـوز مثل تو عـابـد نـدیـده است جبـریل بال زیر قـدومت کـشیده است با گریههات نبض عبادت تـپـیده است شیطان امید واهیاش از تو بریده است ای خط به خط کتاب تو تفـسیر بندگی جاری ست با تو عـطر مزامـیر بندگی دریـایـی و اسـیـر تـلاطـم نـمـیشـوی جز کوه سر به مهـر تجـسّم نمیشوی با خط کـفـر مست تـفـاهـم نـمیشـوی جز در قـنوت نیمه شبت گم نمیشوی پـیـشـانی بـلـنـد تو سـجـاد بـوده اسـت نـامت همیـشه زینت عـبّاد بـوده است عـرفان نسـیـم صبح ابوحـمـزههای تو لبـیـک مـیرسـیـد بـه هـر ربـنـای تـو داوود جـان گرفـتـه ز لحـن دعـای تو یک روز شاه میشـود آخـر گـدای تو حرف گدایی است ببـین دست خالیام این اشکهای شوقم و این خسته حالیام ای عشق بیحرم حرمت چشمهای ما خـاک بـقــیـع نـابتـریـن تـوتـیـای مـا بارانی است نـذر تو حال و هـوای ما از غم ترک ترک شده بغض صدای ما هر جا که صحبت از حرمت شد دلم شکست تا حرف غربت از حرمت شد دلم شکست معـراج چشم عـاشـق ما جـنّت البـقـیع تا بـوده بـوده قـبـلهنـما جـنّـت الـبـقـیع یک شعبهای ز عرش خدا جنّت البقیع سـایـه نـشـین کـربـبـلا جـنّـت البـقـیـع غم در گلوی شیعه صریح است در بقیع سنگ مزار جای ضریح است در بقیع جز تو که در مـقـابل شعـله امـام شد؟ در فصل خون مسافر تکـفیر شام شد؟ بر روی نـیـزه شـاهـد مـاه تـمـام شـد؟ چل سال اشک و ماتـم تو مـسـتدام شد چل سال اشک ریخته با روضههای آب چـل سـال یاد تـشـنـگی کـودک ربـاب
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام زین العابدین علیهالسلام
از شعف امروز گیتی رشگ فردوس برین است پنجم شعبان و میـلاد امام چارمین است از پـدر شهـزادۀ والا ز مـادر شاهـزاده مصطفی فخر دو عالم را چهارم جانشین است باب وی شاهنشه کونین و ماه مشرقین است شهربانو مادرش شهزادۀ ایران زمین است نام زیبایش علیّ ابن حسین ابن علی بود کو مُلقّب از حق یکتا بزین العابدین است کی تواند ذرّه گوید مدح خورشید جهان را من یکی از ذرّه کمتر او خور افلاک دین است شرق انـوار الـهـی آسـمـان هـشت نـیّـر مخزن علم لدّنی دُرج دُرهای ثمین است ممکن است اما صفات واجبی از وی هویدا مظهر ذات و صفات خالق جان آفرین است محـرم اسـرار یـزدان عـالم آیـات قـرآن حجّت خلّاق رحمان اصل قرآن مبین است می ندانم چیست حکمت خسروی با این جلالت دست بسته دلشکسته دستگیر قوم کین است مطلع انـوار لامع بـسته اندر غـل جامع ای عجب جوید معینی آنکه عالم را معین است خارجی خوانند نامش مسلمین بیحقیقت آنکه جدّ امجدش اسلام را رکن رکین است دید در کوفه جفای کوفیان از حد گذشته و ز ستم های فراوان، عمههایش دل غمین است گفت کای قوم دغل ما میهمانیم اندرین شهر حرمت مهمان مگر در کیشتان آخر چنین است مصطفی اجر رسالت حُبّ قربی کرده تعیین معنی حُبّ و مودّت امت بیشرم این است؟ شعر«سعدی زمان» را بنگرد با چشم تحسین آنکه در این فن دارا خود ادیب نکته بین است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام زین العابدین علیهالسلام
بشارت باد بر یاران که عالم خُلد رضوان شد بِهین میلاد فخرالساجدین آن شاه شاهان شد عیان شد پنجم شعبان ز الطاف خداوندی به برج معرفت ماهی تجلّا کرد و تابان شد پدر سلطان دین و مادرش هم دختر شَه بود مبارک مقدمش فخر حجاز و ملک ایران شد زبانم قاصر از مدحش چسان گویم حسین اورا در آغوشش کشید و از لبش بوسید وخندان شد علی نام و لقب سجاد و زین العابدین شهرت هویدا آفتاب و معدلت در ماه شعبان شد همی دانم صفات لم یزل از وی هویدا گشت زبان بگشود و درگهواره یزدان را ثنا خوان شد همان زین العبادی که زدند او را غل و زنجیر همان آزادمرد آخر اسیر قوم عدوان شد برفت از کربلا بر کوفه و از کوفه بر شامات چرا عالم نشد ویران چو جایش کنج ویران شد بگِرد شمع رخسارش بگَرد ای«شاجری»هردم پرِ پروانهٔ دل سوخت اندر جمع و بیجان شد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام زین العابدین علیهالسلام
پنجم شعـبان رقـم زد روزِ بیمانـند را بر لبِ صاحب زمان زیباترین لبخند را بارشِ باران خـبر آورده این پیـوند را لحـظۀ شـیـرینِ مـیلادِ پـدر فـرزنـد را عشقِ سجّاده نشین بود و چه نورانی جبین خواند او را حضرت حق؛ أَنْتَ زَيْنُ الْعَابِدِينَ در قنوتش آیهایه شوقِ استغـفار داشت در دل محراب با عرشِ خدا دیدار داشت اینچنین در هر زمان آرامشِ بسیار داشت در عبادت؛ خطِ مشی و سیره و معیار داشت از نگاهش شرحی از نهج البلاغه جاری است شک ندارم که صحیفه شیوۀ دینداری است ذکر خیرش هست تا روز قیامت ذکرِ لب ربّناهایش حلاوت داشت با طعمِ رطب چرخشِ تسبیح او حولِ مدارِ روز و شب شد علیبن الحسین و عشقِ با اصل و نسب هم رگ و هم ریشهایم و شد برایمان عزیز هست ایرانی نسب از سمتِ مادر؛ گل بریز! دستِ حق ویرانگرِ ظلم و ستم آورده بود نور مطلق! آفتابِ خوش قدم آورده بود در طوافِ روی او خورشید، کم آورده بود محض سائلها فقط لطف و کرم آورده بود داد با روشنگریِ خود به ظلمت خاتمه بود مـولـودِ چـهـارم از تـبـارِ فـاطـمـه
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام زین العابدین علیهالسلام
شاعر به حیرت است تو را دید یا شنید گفت از الست و قافـیه قالـو بلی شنـید چشم تو بود روز ازل غـمزه ساز شد دست تو ربـنـای قـنـوت اجـابت اسـت سـجـادۀ تـو قـبـلـۀ اهـل عـبـادت اسـت هرکس کلاس درس تو را مستعد شدهست از بس به نام مادر تو ماه و سال ماست آغشته با دعـای تو رزق حلال ماست ما را علی غلام حسینش خـطاب کرد در شام، غیرِ بغض تو در سینهها نبود مسـجـد مـحـلِّ رویـش آئـیـنـهها نـبـود منبر برای حـج تو میـقـات عـشق بود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام زین العابدین علیهالسلام
مـرا در هــوای نـجـف آفــریـد مـرا حـق بـرای نـجـف آفـریـد ستونهای این آسمان را خودش زِ گـلـدسـتـههای نـجـف آفـریـد رُطبهای آنجـا مرا مست کرد تـو دامــادِ ایــرانـیِ مــا شــدی تو مهـمـان مـهـمـانـیِ ما شـدی به ایران صـفـا را تو آوردهای زمین پُر شد از عطر گلخانهات که بوی حسن میدهـد خانهات زِ تو بر حسین و حسن منتصب نـسـیـمی مرا سمتِ سـجـادهات سـحـر میبـرد تا سـرِ جـادهات پـــدر گـفـت تــاج ســرم آمــده تـو جـام بــلا بـا بــلا مـیزدی تـو قـالـو بـلا با رضـا میزدی زمین میشود خاک طوفان زده تو پنهـان به حـجِ خدا میروی به دنـبال جـا مـانـدهها میروی کریمی به بیتت حرامی نشست* مـرا میبَـری تـا مـلاقـات خود به سوی خـدا با منـاجـات خود بـیـا جان من سـر به راهـم نما الـهـی وَ رَبـی نـعـیـمـی نـعـیـم و نحن المُسیئونَ جُرمی جَحـیم فـقـط آمـدم با سـری سـر بـِزیر
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام زین العابدین علیهالسلام
دور و بـرش دلــدادۀ مـاهــر نــدارد از شیـعـیـانش یک نـفـر عابر ندارد مردی که فرمان میپذیرد عرش از او بالاسـرش یک خـادمِ حاضـر نـدارد تـنـهـا صـدای حـرکـت بـالِ کـبـوتـر شـور و نـوایی نیـست و ذاکـر ندارد شاعر شدم تا پَست فطرتها نگویند بیـتی به نامش نیست و شاعـر ندارد جـانـم فـدای آن امـامـی که مـزارش یـک آســتــانِ تــا ابــد دایــر نــدارد آتش به جانم میکشد هر سال، شعبان مـیـلاد آقـایـی کـه یـک زائـر نـدارد نامش علی بن الحسین است و بدانید از کـربلا جز داغ، در خاطر ندارد!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
هرچند که در عشق به وسواس رسیدیم لب تشنه به سرچشمۀ احساس رسیدیم با شبـنـمی از اشک به الـماس رسیدیم وقـتـی بـه در خـانـۀ عـبـاس رسـیـدیـم ای عـشق! دخـیـلـیم به لبـخـند ملـیحت پر میکشم امشب به تـمنای ضـریحت تا بودم و تا هستم و تا عشق تو باقیست تا در دلم احساس خوش یاس و اقاقیست تا در سر من شور حجازی و عراقیست سرمستم و مستی من از حضرت ساقیست سـاقـی نـجـف! از مـیِ سـقّای تو مستم مابـیـن دوراهی نـجـف عـلـقـمه هـستم امشب حرم کعبه همین بیت گلین است بـنـتِ اسـدِ امـشـبمـان اُمِّ بـنـیـن است بـا نـام عـلـی نام ابالفـضل قـرین است والله اسـدالله هـمـین است هـمـین است یـعـنـی کـه عـلـی آمـده از راه دوبـاره بـنـت اســـد آرد اســـد الــلــه دوبــاره خوب است که من بعد نیاید سحر از راه وقتی که بلند است شب از طلعت این ماه مـاهـی که درخـشـیـده به دسـتان یدالله ای دست نگـاه حسد از روی تو کوتاه شب بارقـهای در دل چـشمان سیـاهت لاحـــول ولا قـــوة الا بــه نــگــاهــت آیـا قـلـمـی هـسـت کـه روزی بـتـوانـد تا مـدح تـو را بـر خـط دفـتـر بـنـشاند اوصـاف تو بایـد به جـنـونـم بـرسـانـد جا دارد اگر عـالـمی از شوق بخـواند ای اهل حرم میـر و وعـلـمدار رسیده سـقـای حـسـین سـیـد و سـالار رسـیده کافیست قدم رنجه کنی در دل پیکـار کافیست بگیری به کفت تیغ، علی وار دشمن شود از ضربۀ شمشیر تو بیزار کی آیـنـۀ تـیـغ تـو گـیــرد رد زنـگـار ای معرکه مغلوب تو و غرّش خشمت بیجان شده جسم همه با تیغ دو چشمت در وصف تو در کام گرفـتیم زبان را مشـتاق تو دیـدم طـپش هر ضربان را عشق تو برانگـیخـته ادیـان جـهـان را مسحـور خودش کرده دل ارمـنیان را چون آذریان امشب، میخوانمت از جان قربانون اولوم عباس جانیم سنه قربان مـن قــطـرۀ وامـانـدۀ دریــای وصـالـم من سـائل هر روز و گـدای سرِ سـالم نام تو به لب دارم و بهـتـر شده حـالـم مـشـتـاق زیـارت شـدهام بـیـن خـیــالـم در حـسرت تو دل به دل اشک سپردم مانـدم که چرا از غـم هـجـر تو نمردم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت عباس علیهالسلام
چگونه وصف کنم یک جهان شجاعت را چگـونه نقـش زنم چـشـمۀ عـبـادت را چگونه ثبت کنم لحـظههای طاعت را چگـونه رسم کنم راه و رسم غیرت را اگـر تـمـام ادیـبـان ز تـو قــلـم بـزنـنـد به اذن حـیـدر کـرار از تو دم بـزنـنـد تویی که بر هـمۀ خـلـق مقـتـدا هـستی تویی که در ادب و فضل منتها هـستی تویی که قـوّت بازوی مرتضی هستی تویی که ساقی و سقای کـربلا هـستی وزیر کـشور عـشـقی و شاه علقـمهای تو نور چشم عـلی و عزیز فـاطـمهای کیم من آن که شدم ریزه خوار احسانت کیم من آنکه که همیشه اسیر و حیرانت کیم من آنکه کـنم جان خویش قربانت کیم من آنکه که بود دست من به دامنت حــوائـج هـمـۀ خـلــق را روا کــردی مـرا ز بــدو تـولـد شـمـا دعــا کـردی گــدای کــوی تــوأم بـیپــنــاه آمــدهام بـه شـوق دیـدن نــیـمـه نـگــاه آمـدهام به خـاکبـوسی تو سـر به راه آمـدهام دلـم شـکـسـتـه بـبـین روسـیـاه آمـدهام بـیـا و روز قـیـامت مرا شـفـاعت کن دوبـاره مـثل هـمیـشه بـیا عـنـایت کن دلـم هـوای تو کرده هـوای آن حرمت هـوای سیـنهزنی زیر بـیرق و عـلمت هوای روضه آن دست و بازوی قلمت چو شمع آب شوم از گدازههای غمت به قـفـل بـسـته دلها فـقـط کـلـید تویی شفـیع محـشری و بر هـمه امـید تویی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
از گـلـستان ولایت خـبـر آمد خـبرآمد که شب منتظران را سحر آمد سحر آمد افق فـضل و ادب را قمر آمد قمر آمد یـم ایـثـار و وفـا را گهـر آمد گهر آمد شـاهـکـار ازلـی را اثـر آمـد اثـر آمـد فاطـمه اُمِّ بـنـین را پـسر آمد پـسر آمد به همه صبـح تجـلای رخ یار مبارک خـندۀ فـاطـمه و حـیـدر کـرار مبارک جشن خون و شرف و غیرت و ایثار مبارک جلوۀ یوسف دیگـر سر بـازار مبارک عید میـلاد ابوالفضل عـلـمدار مبارک نخـل سر سبز امید علوی را ثـمر آمد شب میلاد در او شیر خـدا دید خدا را عشق و ایثار ووفا و شرف و صدق و صفا را آبـرو داده به میـدان شهـادت شهـدا را لاله گون کرد ز خون تا صف محشر، یم لا را بیشتر سینه سپر کرد و بلی گفت بلا را هر چه بر پیکر او تیر بلا بیـشتر آمد آمد آن کودک شیری که بود صولت شیرش بلکه شیران شجاعت همه خوانند امیرش دل هر سلسله در سلسلۀ زلف اسیرش خوشتر از شیر بود وعدۀ زخم سر تیرش اوست عباس که با دیدن رخسار منیرش بوسه زن بازو و پیشانی او را پدر آمد عـلـوی زاده و رخ آیـنۀ طلـعت طاها قمر و از رخ او در دل خورشید ضیاها این گل از کیست باین رنگ و باین بوی الها؟ که ز انفاس خوشش گلشن دین یافت صفاها که بَرَد مژده بر آن فاطمه روحی بفداها که از این فاطمه در جلوه حسینی دگر آمد این همان است که فرموده قمر شمس ضحایش نه عجب خواند اگر شیر خدا شیر خدایش جان من جان همه عالم و آدم بفـدایش حاجیان واله و حیرت زدۀ حج وفایش عشق میقات و عطش مروه و خون سعی صفایش زمزمش علقمه گردید و عمودش حجر آمد کربلا گوهر سرخی است به دریای وجودش شهدا در دو جهان عاشق شیدای وجودش آخرت نعمه شوری است به دنیای وجودش نیـنوا گوشهای از زمزمۀ نام وجودش تا گلستان شود از زخم سراپای وجودش پیش شمشیر سراپای وجودش سپر آمد ای زده دست خدا بوسه به دست و سر و رویت ای گلستان وفا سبز ز خوناب گلـویت رشته عـشق تـمام شهـدا حـلـقۀ مـویت دیده خلق چو اطفال جگر سوخته به سویت من نه مداح توأم بلکه گدای سر کویت شاد از آنم که سر کوی تو عمرم بسر آمد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
دوتا بازو به دنیا آمده نامش اباالفضل است دوتا ابرو که وقت رزم پیغامش اباالفضل است به وقت رزم قاسم از رجزهای علی اکبر اگر وامی گرفته ضامن وامش اباالفضل است همان که خَلقاً و خُلـقاً شده مانند پیغمبر علیِ اکبری که نسخۀ خامش اباالفضل است علی در ضربههای مستقیمش چون حسین است و علی در ضربههای نا به هنگامش اباالفضل است حسین بن علی خاصیت خاصش علی اصغر حسین بن علی خاصیت عامش اباالفضل است اباالفضل است معنای ابوالقِربَه به وقت صلح و عباس است شیر آن شیر که رامش اباالفضل است فرات این فالگیر کهنه چون بر عکس شد در خود خودش هم دیده که عکس تَه جامش اباالفضل است شبـیه تو شبـیه او میان مـردمان من هم کسی را میشناسم کُل اسلامش اباالفضل است اگر کوهی به دریا تکیه دارد در دل شیعه است که زینب نیز اقیانوس آرامش اباالفضل است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت عباس علیهالسلام
مستاند همه، ساقی و ساغر که تو باشی از سر نپرد مستی، در سر که تو باشی در هـیـچ دلـی هـیـچ غــمـی راه نــدارد دلــدار و دلارام و دلاور که تـو بـاشـی تـکـرار اباالفـضل اباالفـضل اباالـفـضل ذکری به من آموخته مادر، که تو باشی از گـرگ هــراسـی بـه دلـی راه نـدارد بر یـوسف این قـوم، برادر که تو باشی بینالحـرمین امنتـرین جای جهان است این سو که حسین و سوی دیگر که تو باشی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
اگـر نـقــطـۀ بـا تـنــزُّل نـمـیکـرد اگـر اسـمِ اعـظـم تـغـزّل نـمـیکرد علی بود و خلقت سراسر علی دید علی با خدا رمز و رازش یکی بود علی ذوالفـقـار و نمازش یکی بود خـدا شـد عـلی و پـیـمـبر عـلی شد که هست اینکه حق غَرقِ اوقاتِ او شد خـدا جـلـوههـای مـنـاجـاتِ او شـد دلم بُـرد و هربار گـفـتم اباالـفـضل بـبـیـن بـنـد آمـد نـفـسها سـخنهـا بـبـین بـاز مـانـده نـظـرهـا دهـنها که میبـیـند امشب دلم پـر زدن را اگـر آبِ دریــا مـرَّکـب شـود بــاز زمیـن از غـزلـهـا لـباب شـود باز که زینب بگوید که ای جان من تو دعـا کـرد مـیــدان عــلَـم بـرنـدارد در این مـعـرکـه یک قـدم برندارد فـقـط یال و کـوپـال یـکـسر بریزد عـلی بین میدان که تصویر میشد چنان ضربههای تو تـکـثیر میشد پـنـاه حــرم دسـت آب آورِ تـوست خدا این حرم را عجب دیدنی گرد پُر از دست خالی پُر از ارمنی کرد مرا دسـت خـالـی رهـا میکـنی نه تــو نــور قــمـرهـای اُمُّالـبَــنــیـنی دعــای سـحــرهــای اُمُّالــبَــنــیـنی فـقـط بوسه زد روی بالت عـزیزم نظر میخوری رویِ خود را بپوشان از این تیر اَبروی خود را بپوشان زمین میخورم تا زمین میخوری اگر خار چـشمانتان این سپاه است که ای خصم پایانتان این سپاه است سـپاهی که ایرانیاش بَسِّـتان است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
ز امر حق گل کرد بر تاجِ وفاداری نگین چون امیرالمومنین شد صاحبِ حبل المتین غرق در جشن و سرور و شادمانی شد زمین ماهِ کامل داشت در آغوشِ خود اُمُّ البنین بسکه زیبا بود یوسف آمد و وقتِ سحر گوشۀ قنداقهاش زد مُهـرۀ چـشم و نظر دور تا دورش شلوغ و نامِ او آرامِ جان چشمهایش نافذ و عمقِ نگاهش مهربان میرسد دائم صدایِ هلهـله از عـرشیان بوسه زد بر دسـتهای او پدر وقتِ اذان اینچنین بیواسطه حلّالِ هر مشکل شده ظاهراً عـباس! در واقـع ابوفـاضل شده چونکه بود از کودکی راهِ ولایت را بلد رویِ حرفِ حضرت اربابمان حرفی نزد دور بـاشد از وفـاداریِ او چـشـمـانِ بـد شد علمدار و همین را زد به نام خود سند روی شمشیرش؛ علی حیدر مدد مکتوب شد تا ملقَـب شد به سقّا حالِ دریا خوب شد حضرتِ باب الحوائج بود و تمثالِ ادب شد برای زینبِ کبری در آرامش سـبب مشکیِ عمّامهاش زد بارها طعنه به شب تا قیامت وصف او کار شبانه روزِ لب تا گـره افـتاد در کارم سـریع و بیدلـیل حاجتم را بر پرِ کـنجِ علـَم بستم دخـیل!
: امتیاز
|